۱. آش بلغوری پختم که الله الله الله.....
این خونه یه مرد میخواد...یا حداقل یه مهمون میخواد.....
۲. باد میومد....باد خوبی میومد.....اولین رمان زبان اصلی عمرم رو داشتم میخوندم...کنار مزرعه....جز دو تا بچه و نانیشون هیچ کس نبود.....حال خوبی بود.....
۳. قبلا برادرم میگفت تو فیلتر نداری...خیلی راحت حرف میزنی....شایدم اون سخت میگرفت....چرا در برابر اون حداقل مردای محترمی که میدونیم شعور دارن و برداشت بدی نمیکنن خود واقعیمون نباشیم و راحت حرف نزنیم....
برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 10 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1396 ساعت: 23:51
به دلی که با ذره ای بی توجهی از ساکنانش میشکنه و میگیره و خاکستری میشه چه باید گفت؟
با دلی که بند اشاره است برای بال بال زدن و جون کندن چه باید کرد؟
با این دل تنهای بی مرهم چه باید کرد؟
با این دل دیوانه ای که این روزا حتی کتابایی که دوست داشت رو میزنه کنار...
اهنگایی که دوست داشت رو نمیشنوه...
با این دلی که دیگه درختای سر راه رو نگاه نمیکنه....دلش برای زمین ورزش تنگ نمیشه چه باید کرد؟
با این دل رنجورِ حساس چه باید کرد توی شعبِ ابی طالبِ دنیا؟
برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 5 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1396 ساعت: 23:51
برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 5 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1396 ساعت: 23:51
برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1396 ساعت: 23:51
برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1396 ساعت: 23:51
برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 12 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1396 ساعت: 23:51
برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 8 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1396 ساعت: 23:51
برچسب : خوبیمبقیه, نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 7 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1396 ساعت: 23:51
شب به گلستان تنها...منتظرت بودم....منتظرت بودم....
آن شب جان فرسا من... بی تو نیاسودم...بی تو نیاسودم....
برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 16 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1396 ساعت: 23:51